افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

یه زن در آستانه چهل سالگی چقدر میتونه برای اینده اش برنامه داشته باشه. چقدر میتونه بکوبه و از نو بسازه. چقدر میتونه تغییر مسیر بده.
هنوز نمیدونم . شاید ده سال دیگه بهتر بدونم کجای کارم.

آخرین مطالب

عشق ممنوع

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۳:۴۱ ق.ظ

یه چیزی این وسط اشتباه است... یه چیزهایی این وسط بدجوری اشتباه است. یه چیزهای در مورد انسانها... در مورد زندگی انسانها و سرنوشت اونها

هدف از خلقت انسان، هدف از زندگی انسانها یا چگونه زندگی کردن انسانها و چگونه مردن و چگونه ادامه دادن .... 

به چه موجوداتی انسان گفته میشه؟ هر موجودی که روی دوپا راه بره و بتونه حرف بزنه؟ یا نه، موجودی که بتونه فکر کنه و جهان اطرافش رو تغییر بده؟ 

چرا انسان همچین قدرتی دارد، قدرت تغییر دادن جهان اطرافش؟ انسان چطور این قدرت رو بدست آورده؟ چه کسی این قدرت رو بهش داده؟ ممکنه انسان ابزاری برای تغییر جهان بوده باشد؟ 

اگر جهان نباید تغییر میکرد چرا انسان دارای این توانایی است؟ آیا انسان حاصل جنگ دو نیروی خیر و شر در خلقت جهان است؟ باید به وجود نیرویی در برابر نیروی خداوند ایمان آورد، یا به چیزی غیر از خیر در جهان هستی؟ 

هرچقدر به موجودی به نام انسان دقیقتر نگاه میکنم اون رو حاصل کنار هم قرار گرفتن ابعاد مختلف وجودی آن میبینم که بدون هر کدام آنها دیگر انسانی نیست که بتواند چنین در جهان اطرافش موثر باشد. مجموع نیروی های خیر و شر وجودی انسان است که انسان را میسازد. که البته تعریف خیر و شر فقط بابت فهم ما از این عبارت است. هر اتفاقی در جهان از بابت کنار هم قرار گرفتن اتفاقهای ریز و درشت دیگری که هر کدام به صورت جدا ممکن است خیر یا شر فهمیده شوند، رخ میدهد. 

انسان با تمام ابعاد وجود خود انسان است. موجودی که به این شکل خلق شده است. 

در این میان نقش دین چیست؟ چرا باید انسانی رو که خودش مخلوقی است که مامور به تغییر دیگری است تغییر داد؟ دین پر از باید ها و نباید هایی است که بعد هزاران سال انسانها نفهمیدند چرا؟ پر از بکن و نکن هایی که هر انسانی بعد سالها پیروی ممکن است روزی در مقابل خود بایستد و بپرسد که خب حاصل این بکن و نکن ها چه بود؟ اینها از اخلاقیات جدا هستند چون انها تا جایی بدیهی میشوند که برای اموزش به هیچ دینی نیاز نیست. اما هنوز مباحث زیادی وجود دارند که انسان هرگز نمیفهمد چرا از انها منع میشود یا به انها توصیه میشود. آن هم نه فقط منع و توصیه ای دوستانه که بلکه دستوراتی حاکمانه که جای هیچ انتخاب و اختیاری باقی نمیگذارد که در نهایت آتش جهنم در انتظار اویی است که اطاعت نکند. 

چرا واقعا چرا؟ چرا این همه رنج؟ 

یکی از بزرگترین گناهان انسان،قدرت عاشق شدن، چرا در انسان قرار داده شد در حالی که در میان هزاران عشق ممنوع تنها معدودی عشق مجاز وجود دارد؟ عشق هرگز ابزاری برای بقای نسل انسان نبوده و نیست که اگر بود حیوانات بدون داشتن قدرت عشق، هرگز بقای نسلی نمیداشتند. 

عشق، این قدرتمند ترین نیروی انسان آیا جز برای بقای نسل کاربردی ندارد؟ که اگر این باشد پس چیزی برابر با نیروی غریزه در حیوانات است. در حالی که هر ذره روح انسانی فریاد میزند که عشق چیزی بسیار بسیار ورای این نیاز هاست. 

هر انسانی که حتی یک بار عشق ممنوع را تجربه کرده باشد میفهمد که حاصلش چیزی جز رنج و عذاب مدام نیست. رنج و عذابی که هر لحظه از سویی سر میرسد. لحظه ای از جامعه، دمی بعد از خانواده، سپس از وجدان و در نهایت از سمت آسمان، از سمت خشم الهی که نوید بخش جهنمی سوزان است. و بیچاره انسان عاشقی که نمیداند به کدام سو فرار کند. انسان درمانده ای که زمان ورود عشق به قلبش تابلوی ممنوعه را با ضربه ای محکم به صورتش کوبیده و وارد شده و همانجا خانه کرده است. و کدام انسانی است که ادعا کند میتواند در قلبش را به روی عشقی سرزده ببندد. در حالی که میداند برای باقی عمر یا لااقل تا زمانی که این عشق ممنوع در قلبش خانه دارد باید رنجی معادل عذاب جهنم را تحمل کند به امید اینکه در بهشت همان عشق را به اون خواهند داد! 

چه عبث... چه بیهوده... این چه عذابی و آن چه نویدی است؟؟؟ که آیا زندگی با همه لذت هایش جز همین یک بار است؟ 

خدایا اگر میفهمیدیم این همه رنج برای چیست شاید راحت تر میتوانستیم تحمل کنیم. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۳۱
مهبانو

نظرات  (۱)

حقیقتش من نمیدونم این عشق ممنوعه چیست و با روح و روان آدمی چه میکند؟ اما وقتی دستمایه ی بهترین فیلم ها و بهترین کتابها و رمان ها میشود! خود به تنهایی بر عمق خانمان براندازی اش صحه میگذارد و به من این اطمینان را می‌دهد که خاموش باشم و هیچ نگویم چرا که مقوله ای بس عمیق و خطیر هست. مهبانو جان وقتی کتابهایی مثل جان شیفته را خواندم انگار مفهوم واقعی عشق تعهد خیانت را برام روشن کرد و پیچیدگی آدمیزاد برام روشن شد، اونحا بود که فهمیدم آدم چطور با این مفاهیم درگیر میشه! بطور واقعی 

پاسخ:
عشق به خودی مفهوم عجیبی تو زندگی آدمها داره که مرزهاش اصلا واضح نیست، بماند که اگر ممنوع هم باشه که دیگه میشه یه کلاف سردرگم تو زندگی آدم که تشخیص درست و غلط رو خیلی دشوار میکنه. 
اگر آناکارنینا رو خونده باشی اونم همچین موضوعی داره که هیچوقت نمیتونی بگی کی داره کار اشتباهی میکنه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی