افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

یه زن در آستانه چهل سالگی چقدر میتونه برای اینده اش برنامه داشته باشه. چقدر میتونه بکوبه و از نو بسازه. چقدر میتونه تغییر مسیر بده.
هنوز نمیدونم . شاید ده سال دیگه بهتر بدونم کجای کارم.

آخرین مطالب

الهامات من

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۳۵ ب.ظ

نمیدونم چرا هر وقت بدنم رو به چالش میکشم و در رنج قرار میدم افکار پریشانم، پریشان تر از قبل شروع به جولان میکنند. چنان میگردند و میچرخند و بالا و پایین میروند که انگار در قفسی بودند و بدنم زندان بان آنهاست و با در فشار قرار گرفتن بدن، فرصتی میابند که آزاد شوند و به رقص درآیند. 

گاهی فکر میکنم شاید فلسفه ریاضت ها و حتی شاید روزه به همچین مساله ای مربوط باشه. یعنی در فشار قرار دادن جسم برای ازادی فکر. نمیدونم زیاد مطمئن نیستم. 

حالا این افکار پریشان من امروز با کنار هم قرار دادن چندین مطلبی که اخیرا مطالعه کردم به یه نتیجه ای رسیده که امیدوارم بتونم بدون خودسانسوری ازش حرف بزنم.

یه متخصص عصب شناس میگفت که در علم عصب شناسی شواهدی وجود دارد که نشان میدهد در مغز انسان چهل هزار سال پیش با امروز تفاوت هایی وجود دارد و رابطه ای که دو نمیکره مغز انسان امروز دارد، اون زمان وجود نداشت یا خیلی کمتر بود. این ارتباط نورونی کم بین دو نیم کره مغز باعث میشد که وقتی اون نیمکره ای که مسول افکار و خود واگویه های مغز است به صورت خودمختار افکار و واگویه هایی رو ایجاد کنه و چون ارتباط با نیم کره دیگه کم بود قسمت تحلیلی مغز در نیمکره روبرو این افگار و واگویه ها رو به صورت صحبت های شخص دیگه تصور کنه. و حتی معتقدند که باورهای اساطیری از انواع اقسام خدایان که هرکدام انواع و اقسام قصه های مختلف دارند ، حاصل این نوع تفکر انسان بود که باعث میشد افکار خودشون رو به صورت صدای خدایان بشنوند و چون حقیقتا صدایی درون مغز خود میشنیدند فکر میکردند این صدای خدایان است که دارند با انها حرف میزنند. 

عده ای عقیده دارند این فرضیه میتونه مساله وحی رو هم زیر سوال ببره. خب برای ذهن منطقی کاملا درسته که با قبول کردن این ایده به این نتیجه برسد که وحی هم میتونه همچین چیزی بوده باشه و شاید هرگز خداوند با هیچ انسانی سخن نگفته باشد. 

داشتم فکر میکردم چرا وحی زمانی به پیامبر نازل شد که چهل شبانه روز در غار حرا روزه داری کرده بود؟ یعنی زمانی که پیامبر بدنش رو به مدت طولانی در رنج قرار داده بود. اگر ساختار ذهن و بدن ما طوری طراحی شده باشد که با در سختی قرار گرفتن بدن، ذهن ازاد شود، توجیه پذیر است که همین اتفاق برای پیامبر هم رخ داده باشد. این موضوع حتی اشعار بی بدیل شاعرانی که در دوره های رنج کشیدن سراییده بودند را توجیه میکند.  

اما وقتی عمیقتر فکر کردم احساس کردم این موضوع نمیتونه وحی رو زیر سوال ببره چون همین ویژگی وجودی انسان هم اثر خالق اوست. چه بسا که خداوند این ویژگی را برای همین در انسان قرار داده باشد که در زمانهایی که در رنج است به ذات وجودی خود که همان خداوند باشد متصل شود و در این زمانهاست که انسان به درک حقایقی میرسد که با ذهن منطقی خود هرگز موفق به درک انها نمیشود. 

و دریچه وحی بسته شد زیرا در جریان تکامل مغز انسان ارتباط بین دو نمیکره کم کم بیشتر و بیشتر شد و انسان به خودواگویه های ذهنی خود آگاه شد و دیگر هیچ حرفی از ذهن خود را کلام خدا فرض نکرد. و من باور دارم که این جریان تکاملی همان چیزی است که خداوند برای مسیر رشد انسان قرار داده. زیرا با افزایش اگاهی انسان، شاهد تغییرات شگرفی در باور ها و عقاید انسان هستیم که گریزناپذیر بودند. نمیشه انتظار داشته باشیم که برای جلوگیری از این تغییر عقاید، انسان هرگز نباید به آگاهی میرسید. از اونجایی که بیشتر این تغییرات حاصل آگاهی انسان است، آگاهیی که ترکیبی از پیشرفت علم و دانش و فلسفه و علوم دیگر است، من عقیده دارم این مسیر رشد و تکامل، همان مسیری است که خداوند از اول طراحی کرده بود تا در نهایت انسان با پیشرفت در علم و دانش و آگاهی های خود به درک حقیقت برسد. این مسیری که در ابتدا با اتصال ذهن به منبع الهامات در شرایط رنج کشیدن بدن و صدای خدا پنداشتن آن افکار شروع شد، اما در نهایت در مسیر تکامل این آگاهیه انسان است که باید انسان را به درک حقیقت برساند. 

واقعا نمیدونم این چیزهایی که به ذهن پریشان من رسید هم بخشی از مهملات ذهنی من بود یا چیزی بیشتر هیچ نمیدانم. 

فقط خوب میدانم که هرگاه با علم به اینکه کاری مرا به سختی میاندازد، باز هم انجامش میدهم افکارم چنان مرا محاصره میکنند که نمیدانم چطور از دستشان بگریزم. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۴
مهبانو

نظرات  (۱)

البته الان هم دیدی یهو آدم انگار یه چیزی به دلش میافته؟ اما خب میخوام بگم این اشراف آدمها به خودشون و شرایطشون هست که دیگه به این چیزا وحی نمیگویند یعنی هنوز هم یه عده ای پیدا میشوند که برای خودشون درجات عرفانی قایل میشوند و یه عده ای آدم ساده هم دنبال رو آونها میشوند اما خب بنظرم علم بشر این روزه این حرفها را نمیپذیره که از عالم بالا به کسی وحی بشه. هر چند همون زمان پیامبر هم خیلی ها باور نکردند. و البته که عموما پیروان از قشر ضعیفی بودند یه مورد دیگه اینکه بنظرم مذهبی بودن یه جورایی از خصلتهای آدمهاست دیدی بعضی ها خداباورتر هستند؟ 

واااای چقدر کامنت من پریشان شد:) 

پاسخ:
اره این الهامات هم یه جوری توجیه اون نظریه در مورد تغییرات مغز ادمها تو مسیر تکامل بود به نظرم. نظریه جالبی بود. کلا خوشم اومد احساس کردم خیلی چیزها رو میشه باهاش توجیه کرد. ولی واقعا اینکه الان تو این ذوره زمانه کسی بیاد ادعای پیامبری کنه و مردم هم دنباله رو اش بشن خیلی حرفه والا. به نظرم اینا دیگه دارن خلاف جریان تکامل حرکت میکنند. من حس میکنم جریان تکامل میخاد در نهایت انسان رو به سمتی ببره که هر انسان بتونه جز از کل بودن رو کامل درک کنه. 
کامنت پریشان تو هم در نتیجه پست پریشان منه نگران نباش 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی