افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

افکار پریشان

اینجا بلند بلند فکر میکنم

یه زن در آستانه چهل سالگی چقدر میتونه برای اینده اش برنامه داشته باشه. چقدر میتونه بکوبه و از نو بسازه. چقدر میتونه تغییر مسیر بده.
هنوز نمیدونم . شاید ده سال دیگه بهتر بدونم کجای کارم.

آخرین مطالب

باور یا عادت

دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۲۴ ق.ظ

دستام بوی کتلت میده اخه شام کتلت درست کردم اما نمیدونم چرا بوش بعد از سه چهار بار شستن هنوز نرفته.

دیگه فرصت زیادی برای فکر کردن به خودم ندارم. تعطیلی ها که تموم شد با اینکه برای من فرقی نکرده و همچنان توی خونه نشستم و خونه داری و بچه داریcrying میکنم اما به طور واضح کارهام بیشتر شده و دیگه فرصت زیادی برای نشستن و خوندن و نوشتن ندارم. 

عجب... عجب... هیچوقت فکر نمیکردم روزی بیاد که بشینم از بچه داری و خونه داری کردنم بگم. من اون ادم پر کار و پر تحرکی که هرگز دوست نداشتم خونه نشین باشم الان دارم از خونه نشینی هام مینویسم. واقعا عجیبه برام. با اینکه این خونه نشینی برای من انتخابی بوده اما طبق معمول ما ادمها که به احتمال زیاد از انتخاب هامون ناراضی میشیم الان منم از این وضعیت راضی نیستم. 

هر وقت که دارم به خونه نشینی ام فکر میکنم این سوال برام میاد بالا که چرا خونه نشینی زن تو جامعه ما پسندیده است در حالی که از هر طرف بهش نگاه کنی به ضرر یه جامعه اس که نیمی از نیروی کار فعالش تو خونه بمونه. راستش دلیلی جز غلبه فرهنگ مردسالارانه پیدا نمیکنم چون حتی تو تاریخ هم اثری از توصیه زنان به خونه نشینی حتی تو صدر اسلام هم پیدا نمیشه. 

حالا شاید یکی پیدا بشه بیاد بگه نه بابا چرا چرت و برت میگی کجا تو جامعه ما خواستن زنها خونه بشینن. اختمالا این ادمها تجربه یه زن بچه دار که دنبال کار میگرده رو ندارند. اینکه برای کار کردن، بچه داشتن یه مانع محسوب میشه و کارفرماها ترجیح میدن زن بچه دار رو استخدام نکن و یا از اول همه گربه ها رو جلو جلو بکشن که یه وقت بچه رو بهانه برای مرخصی رفتن و این صحبت ها نکنی و خوانواده یه وقت مانع از کار نشه برات... 

ولش کن حتما همه از این تجربه ها دارن بالاخره . بعیده کسی باشه که باور نکنه حرف من رو.

وقتی که هزینه مهد کودک تمام وقت با حقوق برابر میشه نمیدونم چطوری باید توجیح کرد این تعادل رو

راستش اینکه اینقدر از خونه نشینی بدم میاد احتمالا ریشه تو یه اتفاق داره. والا کی دوست داره صبح قبل طلوع از خونه بزنه بیرون و شب برگرده حونه و جمعه به جمعه منتظر باشه که بتونه جهت تابش نور از پنجره های خونه رو ببینه. 

اون اتفاق احتمالا همین باشه که با بیرون زدن از خونه حقایقی برام روشن شد که واقعا از خودم تعجب کردم که چطوری همچین باوری داشتم و میدیدم علتش دقیقا در ایزوله موندن تو خونه بود. تا وقتی جهان اطرافت رو لمس نکنی حقیقتش رو باور نمیکنی. من باور نمیکردم که واقعا زندگی تو این جامعه اینقدر برای زنها سخت باشه و تا تجربه اش نکردم هم باور نکردم. من باور نمیکردم که اینقدر عقاید مذهبی زندگی رو سخت میکنه و تا تجربه نکردم باور نکردم. مذهب همیشه برای من راه بهتر زندگی بود. اما دیدم که مذهب، در واقع اونچه که از مذهب به ما اموزش داده شده بود، فقط سنگ جلوی پای زندگی است. 

سی سالم گذشته بود که این سوال تو ذهنم جا خوش کرد. چرا مذهب با لذت بردن انسان مخالفه؟ 

اگر این سوال رو تو سالهای قبل تر از خودم میپرسیدم بلافاصله در برابر افکار خودم براق میشدم که نه خیر کجا مخالفه. فقط حرام و حلال تعیین کرده که لذت ها بی قانون نباشن.

طبیعیه باید سالهای بیشتری تحربه میکردم تا قلبم باور کنه که مذهبی که به من اموزش داده شده با لذت بردن انسان مشکل دارد. 

البته که بیشتر این سوالات بعد از ازدواج برام مطرح شد زمانی که لازم داشتم همراه همسرم خیلی خوشگذرانی ها رو انجام بدم و همه ممنوع بود. از مهمانی های رقص گرفته تا وزرش و تفریح و استخر و دریا. حقیقتا تنها ورزش و خوشگذرانی که زن و مرد کنار هم میتونن تجربه کنن کوهنوردیه که انتخاب ما هم همین بود و سالها با هم کوهنوردی کردیم و چه لذت سرشاری بود. 

الان که فکر میکنم میبینم از یه زمانی به بعد دیگه هدف من تو زندگی ام تبدیل شد به لذت بردن. دیگه نمیخواستم هیچ قله قافی رو فتح کنم، دیگه نمیخواستم دنبال پول و ثروت خاصی باشم. فقط دلم میخواست از همه اونچه که دوست دارم لذت ببرم. 

بله دقیقا بعد از ازدواج دیدگاه های من خیلی خیلی تغییر کرد. تا زمانی که همه جا دخترانه میرفتیم، همه خوش گذرانی ها دخترانه بود و نیاز به چیز بیشتری نداشتم خب زندگی تو این فرهنگ کار سختی نبود. اما بعد از ازدواج واقعا از این همه کمبودی که وجود داشت و من حس نمیکردم تعجب کردم. واقعا دیگه این همه جدایی زن و مرد برام عجیب میشد. میدیدم تنها لذت حلال برای زن و مرد اینه که بشینن تو خونه خودشون و به محض اینکه پاشون رو بذارن بیرون هر لذتی حرام میشه. حالا یا به زن یا به مرد... در کنار هم بودن کار اسونی نبود. 

زندگی تمام و کمال برای من تبدیل شده بود به یه پارادوکس عظیم. زمانی که ازدواج نکرده بودم همه دستهای پنهان میکوشید که منو به سمت ازدواج هل بده. مجاز بودن برای خیلی کارها حتی در حد یه سفر تنها فقط در صورت متاهل بودن ممکن میشد. هر کاری میخواستیم انجام بدیم جوابی که میشنیدم این بود که هر وقت ازدواج کردی از این غلط ها بکن. بعد که ازدواج کردیم و میخواستیم با همسر تفریح بریم حالا همه تفریحات رو فقط زنانه میشد رفت. 

واقعا ایراد کار کجا بود؟ حس میکردم من اصلا تو استاندارد های جامعه خودم جا نمیگیرم.

همچنان هم که فکر میکنم دلیل این همه جدایی زن و مرد رو درک نمیکنم. واقعا دین از انسانها چه تصوری داره ؟ یا قصدش تربیت کردن چه جور انسانهایی بوده؟ برفرض بگیریم که زن و مرد از دیدن یگدیگر در کنار هم لذت ببرند. مگه قوانین مدنی وجود ندارند که محدوده هایی رو معلوم کنند؟ فقط دین میتونسته با ممنوع کردن این لذت جلوی عواقب بعدش را بگیرد؟ در حالی که میبینیم چهل سال تجربه نشون میده که حداقل این سبک قوانین اون کارکردی که ازش انتظار میرفت رو ندارن. 

واقعا هرچی فکر میکنم نمیفهمم چرا دین اینقدر به زن و مرد از دیدگاه جنسیتی نگاه کرده در حالی که من هرگز زن بودنم رو بالاتر از انسانیتم حس نکردم. همیشه اول حس میکنم من یه انسانم  و جنسیت زمانی برام مطرح میشه که به جزییات رفتاری و روانی دقت میکنم. قطعا که برای مردان هم همینطوره و واقعا در عجب از مردانی که میگن ما جنس خودمون رو میشناسیم و ما فلان هستیم و بهمان. در حالی که دارم میبینم در حقیقت مردان هم انسانهایی هستن که جنسیت در زمان نیاز براشون مطرح میشه. واقعا اون مردانی که این نظر رو برای همه مردان میدن چه اموزشی دیده اند از مردانگی خودشان؟ و آیا این اموزش تحت تاثیر دین نبوده؟ 

همیشه فکر میکردم انسان برای رها شدن از قید و بند های جسمی نیاز دارد به اینکه دیدگاهش رو به فراجنسیتی سوق بده و نگاه جنسیتی رو در همه ابعاد زندگی وارد نکنه. و این کار نیاز به اموزش های زیادی دارد. این خیلی احمقانه است که کسی در مخالفت با این نظر بیاد بگه که این کار محالف طبیعت انسان است و منجر به انقراض نسل انسان میشه. نمیتونم خیلی تو جزییاتش وارد بشم اما با یه مقدار تفکر به نظرم برای هر کسی روشن میشه که جنسیت و رابطه های جنسی تمام زندگی انسان نیست  و دلیلی هم نداره که تو تمام ابعاد زندگی ادمها محدودیت درست کنیم که از ایجاد نگاه جنسیتی جلوگیری کنیم. چون این دقیقا یه چرخه باطل است. نمیتونم اونطور که تو ذهنم میاد توضیح بدم. هرچند که میدونم مدافعان نگاه مذهبی به جنسیت با همه این حرفهای من باز هم از همون نگاه خودشون دفاع میکنند. یعنی تا حالا که هر بار با کسی در این مورد صحبت کردم به توافق خاصی نرسیدیم و من باز هم به این یقین رسیدم که ادمها انتخاب میکنند چطور فکر کنند. و من مطمئنم هرگز کسی با حرفای من قانع نمیشود که هیچ فقط خودم به رگبار بی بند و باری بسته میشود. 

زمان نوجوانی این سوال برام ایجاد میشد که اگر روش ما در حفظ روابط بین زن و مرد تضمین زندگی سالم و بقای نسل ماست چرا سایر ادمهای روی زمین بدون این روشها هزاران ساله که نسلشون ادامه داره و منقرض نشدن که هیچ خیلی خیلی هم از ما قوی تر هستند؟؟؟؟ اون زمان با توجیحاتی مثل بهشت و جهنم و زندگی پس از مرگ مجاب میشدیم از همه زندگی قبل از مرگ به امید زندگی بعد مرگ دست بکشیم. اما الان دیگه نه... 

زندگی بعد از مرگ معنای متفاوتی برام پیدا کرده و این مدل پاداش و ارعاب هایی که زمان مدرسه روی ما جواب میداد الان دیگه جواب نمیده. اخه خیلی خنده داره که از انجام کاری خودداری کنی که همونو تو بهشت بهت وعده بدن. دقیقا تعریف درستی و غلطی چیه اینجا؟ 

نمیدونم الان از لحاظ باور های دینی در چه وضعیتی قرار دارم. تقریبا به مرور از بیست سال پیش تا امروز همه اعتقاداتم از بین رفتند و اگر اون زمان به چرایی احکام دین فکر میکردم امروز به چرایی دین فکر میکنم. 

امروز تصمیمی که دارم اینه که فرزندم رو با اموزش دینی بزرگ نکنم و بهش این فرصت رو بدم که هر زمان که خودش نیاز داشت بگردد و باور و ایمان خودش رو پیدا کنه نه اینکه مثل من بعد بیست سال اموزش گرفتن از خانواده دقیقا بیست سال با عادت هاش بجنگد و یهو تصمیم بگیرد که هرچه ساخته را بکوبد و از نو بسازد. اونم در میانه راه زندگی، جایی که لااقل ادم باید تو این سن با خودش به یه صلحی رسیده باشد. 

چقدر دلم میخواست با باورهام زندگی میکردم اما متاسفم که امروز باید به این نتیجه برسم که اونها باور نبودند و در واقع چیزی بیشتر ار عادت نبودند. عادت ها تغییر میکنند و فقط باور ها هستند که ثابت میمونند و ای کاش که منم با باور بزرگ میشدم نه با عادت.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۰۱
مهبانو

نظرات  (۱)

مه بانو جان اول از همه بگم که بنظرم داره قلمت گرم میشه:)) هر پستت از پست قبلی بهتر نوشته شده.

با خیلی از جاهای پستت موافقم و یکی از بهنرین نکته هاش اینکه اگر قدیم به چرایی دستورات دین فکر میکردیم الان اصلا به چرایی خود دین فکر میکنیم!

در مورد نگاه جنسیتی دین به زن و مرد، من نمیدونم دین نگاه جنسیتی به زن و مردها داره یا اینها فقط از نگاه مبلغین دین هست! آنچه که ما میبینیم اینه که مبلغین دین آدمهایی هستن که نهایت کمال یک زن را خدمت به شوهرش میدونند. یه نگاه به رساله هایی که نوشته اند بکنی قشنگ ته اندیشه شون دستت میآد. والله من کلا حساب خودم و دین را از اینها جدا کرده ام اما خب یه سری آیات قرآن هست که چند سالی زور زدم اونها را برا خودم توجیه کنم که موفق نشدم! همون آیات مجاز دانستن تنبیه زن و ...

بنظر من مردها در همه جای دنیا از یه قماشند و اگر اجازه ببینند بدشون نمیآد در رابطه بین زن و مرد نیروی برتر باشند اما چیزیکه مهمه اینه که در کشورهای پیشرفته جامعه نسبت به زن ها حمایتگر هست و این باعث شده مردها خیلی خرشون را دراز نبندند اما تو کشور ما همه چیز برمیگرده به نحوه ی رابطه ی بین زن و مرد و خانواده. در واقع نیروی حاکم جامعه هیچ نقش حمایتگری از زن ندارد حتی زن را بیشتر و بیشتر در اقلیت و ضعف قرار میدهد. 

من هر وقت بخوام برم حموم و همون روز بخوام کتلت هم درست کنم اول کتلت درست میکنم و بعد حموم میرم که اون بوی ناخوشایند برود:) زن داداشم  همیشه دستکش یکبار مصرف دستش میکنه.

پاسخ:
ممنونم زری جون. اره نوشتن کم کم داره ذهنم رو باز میکنه که بفهمم دقیقا دارم به چی فکر میکنم. با خودم رو راست تر میشم . خیلی خوبه واقعا
راستش خیلی برام سخته که اینقدر فاطع بگم که میخام راهم رو از این دینی که به این شکل تبلیغ میشه جدا کنم. این تفکرات تو من ریشه دارن. ریشه عمیقی هم دارن. در واقع دین دار بودن ارامش بیشتری داره. میدونی چرا ؟ چون یکی دیگه میاد بهت میگه این کارها رو بکن که درسته و میری بهشت و این کارها رو نکنی نمیری جهنم و تمام. دیگه لازم نیست خودت فکر کنی. خیلی تمیز و مجلسی تکلیفت با خودت روشن میشه. هر جایی هم کاری که میگن درسته برات حس خوب نداشته باشه و احساس کنی یه اشکالی داره و اونقدر ها هم درست به نظرت نمیرسید، خیلی راحت تر میتونی بی خیالش بشی و بگی خب گفتن درسته حتما درسته دیگه، شاید من الان نمیفهمم. و خیلی راحت تر با وجدانت کنار میای چون کلا وجدان هم دیگه اموزش دیده و راهش رو بلده. 
این اشفتگی و سردرگمی مخصوص وقتیه که بخوای چرا بیاری. نمیدونم واقعا نمیدونم کدوم درسته. 
یه زمانی فقط داشتم شکل ارائه دین رو نقد میکردم تو ذهنم و اینکه احتمالا دین در ذات خودش این شکلی نیست اما حالا میبینم فایده نداره واقعا محبورم از اساس دین رو زیر سوال ببرم. وقتی به ریشه ها میرسی دیگه نمیتونی خودتو گول بزنی. 
اما حقیقت اینه که دارم ریشه های خودمو میزنم. دارم خودمو میکوبم و میخوام از نو بسازم که اونم هنوز ایده ای برای ساخت جدیدم ندارم. 
ققط خدا میدونه راهم به کجا کشیده میشه.
در مورد کتلت اره واقعا به حموم بعدش احتیاج هست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی